مفسران در برخورد با فهم و تفسير قرآن , داراى يك سليقه نبوده اند و در تبيين معارف آيات قرآن , يك شيوه را انتخاب نكرده اند. به اين معنى كه هر كدام از آنان قرآن را از زاويهء نگاه خويش مورد مطالعه قرار داده وبراساس بينش محدود خود در يك زمينهء خاص آيات قرآن را تفسير كرده است .
مثلاً عده اى با توجه به تخصص و علاقهء خويش در زمينهء ادبيات عرب , آيات قرآن را از حيث ادبيات اعجازگونه و فصاحت بى دليل آن مورد مطالعه قرار داده اند. و در مباحث تفسيرى خود به جنبه هاى ادبى قرآن توجه خاص نشان داده اند. مانند تفسير ارزشمند كشاف اثر جاويدان <زمخشرى > مفسر نامى اهل سنت و يا مانندتفسير گرانقدر جوامع الجامع . اثر علامهء طبرسى مفسر بزرگ شيعه . عده اى ديگر با عنايت به مباحث عقلى وكلامى و اهتمام ويژه به اين مقوله , قرآن را از زاويهء علم كلام مورد مداقه و بحث قرار داده اند; و بدنبال تبيين آراءو اعتقادات كلامى خويش و يا رد آراء كلامى ديگران قرآن را تفسير كرده اند, مانند تفسير كبير <فخر رازى > متكلم و مفسر نامدار دنياى اسلام .
به همين مقياس گروهى با توجه به علاقهء خاص و يا تخصص خود قرآن را از زاويه هاى اخلاقى , اجتماعى ,فقهى , تربيتى و... مورد مطالعه و تفسير قرار داده اند.
اما نكته مهم اين است كه : آيا منظور از روشهاى تفسيرى , كه در علم تفسير قرآن ارزش و جايگاه خاصى دارد. همين روشها هستند؟ آيا مى توان به اين سليقه ها در برخورد با تفسير قرآن عنوان روش يا روشهاى تفسيرى را اطلاق نمود؟ واقعيت اين است كه اگر چه بسيارى به خطا, به اين سليقه ها عنوان روشهاى تفسيرى داده اند و منظورشان از روشهاى تفسيرى سلايق تفسيرى ياد شده است , اما نمى توان پذيرفت كه مقصود ازروشهاى تفسيرى اسلوب ها و سليقه هاى ذكر شده است . نمى توان اهتمام يك متكلم در تفسير قرآن و استخراج موضوعات كلامى آن را يك <روش تفسيرى > ناميد; چه اينكه نمى توان تلاش يك اديب , يك فقيه , يك عالم علم اخلاق و... در تفسير قرآن و استباط موضوعات مورد علاقه اش را از آيات كتاب آسمانى روش تفسيردانست .
اينها در حقيقت اختلاف سليقه است . و بايد آنها را سلايق تفسيرى ناميد نه روش هاى تفسيرى , چون اختلاف روش هاى يادشده اصولى نبوده و مربوط به كيفيت و طريق استخراج معانى و مقاصد قرآن نمى باشد.
بنابراين منظور ما از روش هاى و مبانى تفسيرى عبارت از مبانى و روشهايى است به طور اصولى درچگونگى كشف معانى قرآن و مقاصد آن دخالت داشته و مبنا و اساس استخراج معانى قرآن قرار مى گيرند.
براى روشن شدن موضوع و آشكار شدن تفاوت روش تفسيرى با سليقهء تفسيرى ذكر اين جمله كافى است كه : بحث از مناهج , بحث از راه و اسلوبهايى است كه بوسيله آنها معانى قرآن استخراج مى گردد. در حاليكه بحث از سلايق تفسيرى بحث از اهداف و انگيزهايى است بايد آنها را علل نهايى تفسير دانست .
پس منظور از روشهاى تفسيرى كدام روشها هستند؟ و كلاً چند روش تفسير مى توان داشت ؟
پس از روشن شدن تفاوت بين مناهج تفسيرى و سلايق تفسيرى بايد گفت كه مفسر قرآن در راه فهم معناى آيات الهى و كنار زدن پرده ابهام از آنها يا به نقل اعتماد مى كند و يا به عقل . به اين بيان كه ;
گاهى مفسر در راه تفسير قرآن و فهم آيات الهى به نقل تمسك مى جويد و با استفادهء از آن , آيات الهى راتفسير مى كند. اين شيوهء تفسير را تفسير <نقلى > يا <اثرى > يا <مأثور> و يا تفسير <روايى > گفته اند.
البته تفسير نقلى بدليل اختلاف نوعِ نقلى كه مورد استفاده قرار مى گيرد صورتهاى مختلفى پيدا مى كند. چون گاه نقلِ مورد استفاده خود <قرآن > است . يعنى مفسر يك آيه از قرآن را با استفاده از يك آيه يا آياتى ديگر از قرآن تفسير مى كند. كه اين شيوه را تفسير قرآن با قرآن خوانده اند.
و گاه نقل مورد استفاده در راه تفسير قرآن , رواياتى است كه از پيامبر (ص ) و ائمه (ع ) وارد شده است (اهل سنت روايات صحابه را نيز معتبر مى دانند). كه اين خود صورتى خاص و البته رايج از تفسير نقلى است . مانندتفسير ارشمندى چون . برهان اثر جاويد مفسر شهير بحرانى .
و گاه تفسير نقلى قرآن با استفاده از لغت و قواعد عربى است كه اين خود نوعى ديگر از انواع تفسير نقلى محسوب مى گردد .
در مقابل تفسير نقلى , تفسير عقلى نيز مى تواند يك روش تفسيرى قلمداد گردد. در اين روش مفسر, عقل رامحوريت داده و با استفاده از عقل و نظر خويش قرآن را تفسير مى كند. اين شيوهء تفسيرى را تفسير اجتهادى وتفسير به رأى نيز خوانده اند. مقصود از اين تفسير تحليل آيات قرآن در روشناى احكام ثابت و قطعى عقل است .
تفسير عقلى مى تواند هم مقبول باشد و هم مذموم به اين بيان كه :
هرگاه انگيزه و سبب اصلى اقدام به تفسير قرآن رأى و نظر شخصى مفسر باشد و ديدگاه او منجر به چنين تفسيرى شود بطورى كه اگر رأى يادشده نبود مفسر دست به چنين تفسيرى نمى زد. روشن است كه اين تفسيرممنوع و مشمول رواياتى است كه تفسير عقلى را نهى كرده اند.
اما اگر رأى و نظر شخصى بعنوان يك نيروى كمكى در راه تفسير قرآن بكار گرفته شود. يعنى به آنگونه كه <نقل > مفسر را در تفسير قرآن يارى مى دهد, عقل نيز يارى گر وى باشد; اين تفسير عقلى نه تنها مزموم نيست بلكه جاى ستايش و تقدير نيز خواهد داشت .
نتيجه اينكه : مراد از روشهاى تفسيرى . اهتمامات و سلايق تفسيرى نبوده بلكه روش هاى تفسيرى بعنوان سبك و شيوهاى استخراج معانى آيات الهى عبارتنداز, <روش نقلى > و <روش عقلى >.
منابع مورد استفاده :
مقدمهء تفسير الميزان ـ علامه طباطبائى
مبانى و روشهاى تفسيرى ـ عميد زنجانى
دانشنامه علوم قرآنى ـ خرمشاهى
تفسير و مفسرون ـ ذهبى
تفسير و مفسرون ـ معرفت
ايمان و كفر در كتاب و سنت ـ جعفر سبحانى
المفسرون ـ ايازى .
604 بازدید
روشهاى تفسيرى
محراب صادق نيا